تاريخ : یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, | 19:39 | نویسنده : میلاد بهروزیان

 

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه! اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم



ادامه مطلب
صفحه قبل 1 صفحه بعد
  • دانلود فیلم
  • دانلود نرم افزار
  • قالب وبلاگ